عنوان وبلاگ زیر سیل اشک های نویسنده جان داد...

عنوان وبلاگ زیر سیل اشک های نویسنده جان داد...

کسی که این وبلاگ بخاطرش متولد شد به سادگی یک لبخند همه چیز را تلخ به پایان برد...
عنوان وبلاگ زیر سیل اشک های نویسنده جان داد...

عنوان وبلاگ زیر سیل اشک های نویسنده جان داد...

کسی که این وبلاگ بخاطرش متولد شد به سادگی یک لبخند همه چیز را تلخ به پایان برد...

پیراهن نوک مدادی...

چقدر پیراهن های مردانه  پشت ویترین مغازه ها قشنگند...

تو را که در آن ها تصور می کنم

وسوسه خریدنشان به سرم می زند...

می بینی؟

فقط مانده بود این ها نبودنت را به رخم بکشند که کشیدند...

تنهام...

برای یک ماه نبودنت را "سکوت " میکنم...

افطار با یک "عکس"

سحر با یک "خاطره" ....

 

گناه" شکستن "روزه های امسالم پای" تو"

 این" رمضان" باید هرروز غمت را "بخورم "....

 

برایت زنده میمانم....

مـــــادر بزرگ خیال می کند
هرچـه بیشتر برایش قــرص بنویسند بیشتر زنـــــده می مانـد !
مثل من ..
کــه خیال می کنـم هر چـه بیشتر برایت گریه کنم !!

دلتنگم...

دل تنگم ...
هم چون کودکی که با گریه سراغ پدرش را میگیرد
واطرفیانش با اینکه حقیقتی را میدانند او را به آغوش میکشند
و آرام دم گوش میگویند:
"غصه نخور می آیـــــــــــد...می آید..."

دروغ...

دروغ بـه خـوردمـان دادنـد دیــروزی هـا ...

امــروز دلـღـی بــه دلـღـی راه نـدارد !
بغـ ـل کـن زانــویت را " مـحکــم " ؛

امشبــ ـ ـ را هــم بـا " بغــ✘ــض " بخوابـ ـ ـ ...

دوام...

شـب کـه میـشود ...
نــبـودن هـایـت را

زیـر بـالـشـم مـیـگـذارم

و شجـاعـتـم را زیـر سـوال مـیـبـرم ...!

دوام مـی آورم تـا فـردا ؟

هیچ کس اندازه من عاشقت نمیشود...

ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ !
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ . ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ
ﺷﺪ .
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . .

قلبم هنوز دخترانه میتپد...


برای خودم مردی شده ام
بی صدا گریه میکنم این روز ها

در سکوتی سخت

ای دنیا مواظبم باش

قلبم

هنوز دخترانه

می تپد . . .

جهنم


خـواسـتـم بـگـویــم بـه جــهـنـم کـه رفــتـی ...

دیــدم واژه ی بــهـتـری هــم وجـــود دارد !
" بـه هــمـیـن روزهــای مـــن کـه رفــتـی "

میشناسمت...

من مردی را میشناسم که تمام دو راهی های من را ترمز میکند

و آیینه اش را تنظیم میکند درست روی "نگاه من"...

سبز که میشود تمام قرمز ها را رد میکند!!

اما...هنوز باور ندارد که من از آنچه در آیینه میبیند به او "نزدیکترم"...

مــُحــکــَمـ راهـ بــــرو دختر ...
تـــو عـــآشـِـق شـُــدے ...

جَــنــگـــیـــدے

و ...حــالا..

تـَــنــهــایـــے!

سَـــرتـــو بِـــگــیـــر بـــالا ...

اون لــیـــاقـــتــ جـَــنــگــیـــدن نـــداشــتـ..

باز هم دوستم داری؟؟؟



فکـــــر تنـــــ ـــــم را ;

از ذهنـــــت بیـــ ــرون کـــــن ...!
تنهـــــا لحظــــــ ـــه ای !!!

حالـــــادوبــ ـــاره بگـــــو ...

بـــ ـــاز هــــــــم دوستــــــ♥ــــم داری ..........؟!!!

حس بد...


چه حس بدیست
با تمام احساست

به دیدن کسی بروی

که خودش را آماده کرده تا به تو بگوید

دیگر ...

دوستت ندارد!

عاشق توام...


من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی
که سُر نخوری !
که گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای ..
حرفم را پس میگیرم
من عاشق زمستان نیستم ،
عاشق تــوام …


نمیبخشم...


نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ،
به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ،

نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ،

به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ،

نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی ، بی وجدان...


خستـــه ام (!) از ایـــن دلـــدارے هـاے مجـازے دلـــم شانــه هـاے حقیقی میخــواهـد....

آوره...


توکه نباشی…
میان

سربه راهی

و

روبه راهی…

هیچکدام نیستم

آواره ام!

آیینه


آیــنــه هــم شــکــایــتــ دارد از مــن...
روی ِ خــوش مــی خــواهــد...
آیــنــه جــان ؛ نــدارم ، نــدارم ، نــدارم...

قلب گم شده...


ایـــטּ منـــم ..
دختــرے تنــــها
با قلـــــــــبے شڪــستـﮧ در دسـت
کـﮧ نیـــمـﮧ اش را دســت او گـــــــم ڪـرده اســت
به او بگویــید برگــردد
با او ڪــارے ندارم ...
فقط میــخواهم نیــمـﮧ ی دیـگر قلبــم را گـــداۓ ڪـُـنــَـ م !


پا برهنه...



بنـــد دلـــم را
به بند کفـــش هایت گـــره زده بودم
که هر جـــا رفتـی
دلــم را با خود ببری
غــــافل از اینکه
تو پـــا برهنـــه می روی
و بی خبــــر...

حال این روزهای من...


اینجا آرامگاه بغض های کهنه است

کمی سکوت...

اگر بیدار شوند درد دارند لعنتی ها…