خانه
عناوین مطالب
تماس با من
عنوان وبلاگ زیر سیل اشک های نویسنده جان داد...
کسی که این وبلاگ بخاطرش متولد شد به سادگی یک لبخند همه چیز را تلخ به پایان برد...
عنوان وبلاگ زیر سیل اشک های نویسنده جان داد...
کسی که این وبلاگ بخاطرش متولد شد به سادگی یک لبخند همه چیز را تلخ به پایان برد...
درباره من
مرا اینگونه تصور کن دختری سرد در آستانه فراموشی که خمیده بر صفحه کلید روی این دیوار مجازی برای ثبت بغض های فرو خورده اش واژه میگرید....
ادامه...
پیوندها
باشگاه خبرنگاران
جامعه مجازی مهرماه
غم های ته نشین شده
عشق و تمنا(سحر جون)
روانشناسی(ربابه دریا باری)
دلنوشته های عاشقانه(سعید)
هم اندیش دینی(حاج آقا نباتی)
من برای تو مینویسم(حبه انگور)
اینجا همه چی تاریکه(یه پسر هرزه)
جدیدترین یادداشتها
همه
[ بدون عنوان ]
رد پایت....
مثل همیشه....
[ بدون عنوان ]
بی حضور دستهای گرم تو دست هایم را نمیخواهم دگر....
جا ی دست هایم جا مانده .....
راستی دستهایمان چقدر به هم می آیند....
لعنتی....
خاطره هات منو خسته ام کرده....
امید های من...
بایگانی
مرداد 1394
6
تیر 1394
12
خرداد 1394
21
جستجو
آمار : 4923 بازدید
Powered by Blogsky
تمام ترسم از این است
که یک شب، بخواهی به خوابم بیایی،!
و من، مثل هرشب
"بیدار" در ""
فکر تو باشم
""...
.
سمان
دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 12:04
16 نظر
رد پایت....
تَفـ ـآوُتــ ـ رآ بِبـ ـین !
تــو اَز کِنـ ـارِ مَـ ـن بـی تَفــ ـآوُتــــ عبـــ ـور میـــکُنـی
وَ مـ ـَن وَقــ ـتی رَدِ پآیَتـــ رآ میبینَمـ
بُغــض
میکُنَمـ...!!!
سمان
دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 09:19
3 نظر
مثل همیشه....
باز هم مثل همیشه که
تنها
میشوم
دیوار اتاق
پناهم میدهد
...
بی پناه
که باشی قدر دیوار را میدانی....
سمان
پنجشنبه 1 مرداد 1394 ساعت 17:11
4 نظر
چقدر سنگین است تکلیف "
نبودن هایت
"....
سمان
پنجشنبه 1 مرداد 1394 ساعت 16:59
2 نظر
بی حضور دستهای گرم تو دست هایم را نمیخواهم دگر....
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونههای خیسمو
دستای
تو پاک میکرد
حالا اون
دستا
کجاس اون دوتا
دستای
خوب
چرا بیصدا شده لب قصههای خوب
من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها
گریههامو ندیده
....
سمان
پنجشنبه 1 مرداد 1394 ساعت 16:45
3 نظر
جا ی دست هایم جا مانده .....
گذشت....
اما بدان بعد از من هرکس را که از پشت در آغوش بگیری
در گودی کمرش شکمی را احساس خواهد کرد که من
"
دستهایم را روی آن جا گذاشته ام
"....
سمان
پنجشنبه 1 مرداد 1394 ساعت 16:41
1 نظر